روزمرگی های یه دانشجو حقوق:)
| ||
بالاخرههههه فردا ساعت ۷ نیاز نیس بیدار بشم🥹..میخوام تا ۹ بخوابمممممم...امشبم تا ۲ بیدار بمونم واقعا این هفته اذیت کردن انقد که کلاسا فشرده و رو مخ بود..از اون موقع یه ویدیو تو یوتیوب دیدم مشابه جوکر بود بین چن تا از یوتیوبرا باحال بود..فردا ساعت ۱۰ متون فقه داریم و من از الان خستم براش انقد که رو مخهههه..بعدازظهرم باشگااااه😍و بلافاصله بعدش کیفرشناسی🤦🏼♀️ [ سه شنبه سی ام بهمن ۱۴۰۳ ] [ 23:16 ] [ Moon ]
ینی من میخوام بدونم اونیکه گفته سحرخیز باش تا کامروا شوی رو چه عقلی این حرف مزخرفوووو زده؟؟؟ناموسا دهنمون سرویس شده هر روز ۷ صبح بیدار میشیم...الان سرکلاس حقوق اداری نشستیم منتظر استاد😑..انقد خوابم میاد که دلم میخواد همین وسط کلاس بخوابم...دیشب نسبت به شب های دیگه زودتر خوابیدم ولی الان بیشتر خوابم میاد😭 [ سه شنبه سی ام بهمن ۱۴۰۳ ] [ 8:5 ] [ Moon ]
امروز ساعت ۸ صبححححح برامون جبرانی کیفرشناسی گذاشتن😫..اخه لعنتیا اون وقت صب ما هیچی نمیفهمیممم...بعدشم بلافاصله حقوق بین الملل داشتیم..الانم اومدیم خوابگاه غذای امروز سلف چون بد بود رزرو نکردم و دارم سالاد میخورم و منتظرم سیب زمینی آبپزم اماده بشه😐..بعدش ساعت ۲ کلاس ایین دادرسی کیفری داریم و بلافاصله باشگاااااه😍..واقعا تنها ذوقی که تو زندگیم برام مونده یکی خانواده و یکی هم باشگاهه..برای بعد تمرینم سیب مرغ مزه دار کردم😋 [ دوشنبه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 12:34 ] [ Moon ]
امروز اومدم دانشگاه و ساعت 11و نیم جزا اختصاصی داشتیم بعدشم رفتیم سلف و الان اومدیم سر کلاس تجارت..امروز که داشتم میومدم دانشگاه یه پیام توی کانال های اخبار دیدم که گفته بودن هفته اینده احتمالا تعطیل میشه چون که یه توده ی به شدت سرد قراره بیاد😐😐😐...ینی اگه تعطیلم بشه من دیگه تا عید نمیرم خونه واقعا حوصله اتوبوس رو ندارم تو این هوای سرد هی در رفت و آمد به خاطر مسخره بازی های اینا..بعدازظهرم احتمالا برم خیابون سینه مرغ بخرم چون که از فردا باشگاه دانشگاه باز میشه و باید پروتئین بیشتری بخورم [ یکشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 14:8 ] [ Moon ]
امشب اخرین شب خونه هس چون فردا میرم خوابگاه باز..امروز روز کسل کننده ای داشتم و زیاد خوب نبود روزم رفته بودیم روستا و حسابی خسته شدم...بعدازظهرم که درگیر عروس هلندی بودیم خیلی گوگولیه همش پیش همون بودیم😂...سرشبم رفتیم خیابون که من یکم مواد غذایی خریدم برای خوابگاه..الانم که شام خوردیم و میخوایم یکم فیلم ببینیم بعدشم بخوابیم چون فردا باید زود بیدار بشم که وسایلمو اماده کنم و برمممم...اصن حوصله دانشگاه رو ندارم واقعا تعطیلیا مزه داده بهم😂 [ جمعه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 21:53 ] [ Moon ]
امروز از صبح که بیدار شدم با عروس هلندی گوگولی بازی کردم خیلیییییی نازه🥹..ظهرم ماکارونی با سویا با روغن خیلی کم درست کردم بعدشم که قهوه خوردیم و با مامان رفتیم باشگاه...برای اولین سه روز پشت سر هم این هفته رفتم باشگاه😂..اصولا روز در میون میرم همیشه..بعدشم میان وعده سه تا تخم مرغ آب پز به زور خوردم🤦🏼♀️...بعدشم با خانواده رفتیم خیابون یه دوری زدیم خیلی باحال بود چای زیره میدادن به مناسبت تولد حضرت مهدی..الانم داریم کم کم حاضر میشیم میخوایم بریم روستا خونه مادربزرگم [ پنجشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 19:37 ] [ Moon ]
خب خب امروز منو سمانه دوباره رفتیم باشگاه چون که یه باشگاه جدید افتتاح شده بود گفتیم بریم ببینیم چجوریه😁...حقیقتا که معرکه بود و خیلی حال داد یکی از دیگه دوستامونم بودش بعد باشگاهم رفتیم کافه و وعده بعد باشگاهم به جای پروتئین شد شیک شکلات🤦🏼♀️😂..ولی شام سینه مرغ خوردم به جاش😂..الانم داریم فیلم میبینم و من رسما دارم از خابالودگی میمیرم🫠...انشالا که امشبم مث دیشب مثادم بخوابم😁 [ چهارشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 21:22 ] [ Moon ]
خب بعد از دو روز اومدم چون دیروز خسته بودم فرصت نشد بنویسم چیزی..دیروز از صب تا ۱۲ ظهر کلاس انلاین داشتم بعدشم که تا ناهار خوردیم و جمع کردیم شد ساعت ۲ و منو مامان آماده شدیم و ۲و ۴۵ دقیقه باشگاه رفتیم...سمانه هم اومد تا ساعت ۵و نیم ما باشگاه بودیم😁...بعدشم تا رسیدم خونه وعده بعد تمرین باید میخوردم که سینه مرغ و ماهی از قبل مزه دار کرده بودم همونارو گریل کردم با نون تست پروتئین با مامان زدیم بر بدن😂..سرشبم زنگ خونه رو زدن و مادربزرگ و بابا بزرگ اومده بودن خونمون🥹..بعدشم که شام خوردیم و فیلم سینمایی گذاشت بابام و کلی خندیدیم😂..دیگه بعدشم رفتیم بیرون یه دوری زدیم و وقتی برگشتیم ساعت نزدیک ۱۲ شب بود و خاموشی زدیم و منم بعد از سال ها ساعت ۱۲ شب خوابیدم چون روز سنگینی داشتم😁 [ چهارشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 10:40 ] [ Moon ]
اومدم خونه و امروز بیدار شدم دیدم بابا رفته یه جوجه عروس هلندی خریده🥹😍..خیلی گوگولیههههه..ناهار مامان یه دیزی معرکه درست کرد اندازه غول خوردم😂...شب قراره به جای شام ذرت مکزیکی درست کنم چون خونه هستم رژیم کنسله🙈😂..دیشب رفتیم نمایشگاه بهاره یه عااالمه باقلوا داشتن ولی خب شیرینی دیگه شوخی نیست اونو هیچجوره قراره نیست تا جمعه رژیمشو بشکنم..جمعه چون روز ازاد هست انشالا شله زرد درست میکنم ولی الان عمراااا شیرینی بخورم [ دوشنبه بیست و دوم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 14:55 ] [ Moon ]
الان تو اتوبوس نشستم دارم ادامه جفری دامر میبینم و خوش حالم که میرم خونههه🥹..با اینکه فقط یه هفته از خونه دور بودم ولی بازم خیلی خوشحالم که دارم میرم😅🥳..میتونم سه جلسه باشگاه برم🥹..غذاهای خوشمزه خونه رو میخورم و کلی فیلم میبینیم با خانواده❤️ [ یکشنبه بیست و یکم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 13:15 ] [ Moon ]
خب از اونجایی که فردا و پسفردا تعطیله و فقط سشنبه و چهارشنبه کلاس داریم که تازه احتمال مجازی شدن اونا هم هس ما فردا میریم خونههههه چون تا یکشنبه هفته دیگه رسما بیکاریم اینجا...خوشحالم🥹 [ شنبه بیستم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 21:11 ] [ Moon ]
امروووز چیت دی یا همون روز آزاد بود و روزی هستش که در هفته یه بار اجازه داری رژیم رو بشکنی و هله هوله بخوری😂...رفتم یه بستنی و پفک خوردم..ناهار ولی نون پنیر خوردیم با بچه ها🤦🏼♀️😂..فیلم ۲۲جامپ استریت رو کامل نگاه کردم و خیلییی خنده دار بود از اولیش واقعا بهتر بود..شامم سوپ مرغ درست کردم چون بچه ها سرما خوردن و واقعا خوشمزه شده بود😋...بعدشم با بچه ها یه عالمه حکم بازی کردیم و خیلی چسبید😁...الانم که دارم ادامه سریال جفری دامر رو میبینم...فردا و پسفردا هم کلاسامون مجازی شدهههههه...البته که ما شنبه ها کلاس نداریم ولی یکشنبه خداروشکر مجازی شده😂 [ شنبه بیستم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 1:15 ] [ Moon ]
رسما امروز هییییچ کار خاصی نکردم و صرفا استراحت بوده🤦🏼♀️😂...صب تا ۱۰ خوابیدم بعدش گوشی بعدشم برای ناهار ماکارونی درست کردم...دوباره بعدش یکساعت خوابیدم و از وقتی بیدار شدم هنوز پای گوشی هستم🥴...میدونم خیلی افتضاحه کارم ولی انگیزی انجام هیچ کاری ندارم واقعا..فک کنم شنبه قراره باشگاه دانشگاه رو باز کنن و واقعا خوش حالم چون وقتایی که ورزش میکنم زندگیم دوباره به روال عادی برمیگرده و خودمو بیشتر دوست دارم و احساس میکنم زندگیم مفید تره..برای شام تخم مرغ آبپز قراره بخورم چون که دوباره وارد دوره کات شدم🙈..قصد دارم تا عید بشم همون استایلی که مد نظرم هست [ پنجشنبه هجدهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 18:7 ] [ Moon ]
جدیدا به طرز شدیدی احساس تنهایی میکنم..دلم میخواد یه هم صحبت داشته باشم که تایم های خالی رو باهاش صحبت کنم به خصوص اخر شب ها...متاسفانه دوست صمیمیم به شدت سرش شلوغه چون کار های هنری انجام میده و چون نزدیک عید هستش باید سفارشاتشو تکمیل کنه و متاهل هم هستش و مسلما نمیتونه اخرشبش رو برای من وقت بزاره و بیشتر در طول روز صحبت میکنیم...اقوام هم که آدمای عجیبی هستن و همشون یا قضاوتت میکنن یا اخلاقای مزخرف دارن...واقعا خستم و بی حوصله دلم تنوع میخواد زندگیم به شدت یکنواخت شده [ پنجشنبه هجدهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 0:6 ] [ Moon ]
الان سرکلاس متون فقه۱ هستم و چقددددد گیج کننده و سخته همش عربی هس😭😭...از اصول فقه عیب گرفتیم گفتیم سخته که متون فقه اومد و ثابت کرد اصول فقط یه شوخی بود..استاد گفتش که میام ترم که دارید و ۵ جلسه هم باید یه متن عربی رو بخونیم و. بریم دفترش ترجمه کنیم براش و اونم میپرسه و پنج نمره از پایان ترم همینه😱...بدبخت شدیم رفت دیگه خلاصه😢 [ چهارشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 12:35 ] [ Moon ]
خب کلاسای صبح تشکیل نشد دوتاش با یه استاد بود و ما ساعت ۸ صبح رفتیم سرکلاس و استاد هیچ اطلاعی نداده بود که نمیاد😑ولیییی به جاش گرفتم تا ساعت ۱۲ ظهر خوابیدم😂...بعدازظهرم که یدونه کلاس داشتیم برگزار شد و بعدش رفتیم با هم اتاقیم خیابون خرید کردیم برای اتاق...امشبم اگه خدا بخواد قراره بعد از یک هفته ادامه سریال جفری دامر رو ببینم😁..البته ممکنم هست که خیابون جامپ۲۲ رو ببینم سینمایی طنز هستش [ سه شنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 20:27 ] [ Moon ]
کجا دنیا دیدین که یه استاد که متاسفانه مدیرگروه رشتتون هم هست خیلی الکی و رو هوا به دانشجو هاش نمره بده بعد یکی از دانشجوها باهاش بد حرف و یه نسبتا دعوا داشتن این بشر رفته سر تمام کلاس های بقیه ورودی ها این موضوع رو تعریف کرده و نگفته فقط یک نفر بد صحبت کرده گفته کل کلاس ورودی ۱۴۰۲😑...حالا بچه های احمق کلاس ما رفتن گل و شیرینی خریدن براش که عذر خواهی کنن🤦🏼♀️😐...نصف کلاس موافق این کار بودن ، من و نصف هم مخالف،،چون که اولا ما حرفی نزدیم و کار بدی نکردیم که عذر خواهی کنیم بعدشم بدون دلیل نمره بد داده بریم عذر خواهی کنیم بگیم دستت درد نکنه که گند زدی تو نمره ما بیا این ترم هم دوباره گند بزن؟؟..متاسفانه کلاس ۷۰ نفری این مشکلاتم داره که چیزی به اسم اتحاد هیچوقت وجود نداره [ سه شنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 8:9 ] [ Moon ]
امروز بعد از کلاس بین الملل با بچه ها رفتیم امور فرهنگی ورزشی و باشگاه ثبت نام کردیم روز های زوج ساعت ۴تا۶ بعدازظهر..پیشاپیش ذوق دارم که بعد از یه ماه و نیم دوباره قراره منظم تمرین کنم..راستی این چند روزی که خونه بودم رفتم وزن کردم و ۵۳ شده بود وزنم و نزدیک دو کیلو تو دوره امتحانات لاغر تر شدم🥲..دورکمرم هم اندازه گرفتم ۶۷ سانتی متر شده بود😁...قصد دارم تا عید رژیمم رو رعایت کنم و پروتئین کافی هم بخورم که عضله بیشتری بسازم تبدیل بشم به همون استایلی که دوست دارم...فردا ۸ صب کلاس داریم🤦🏼♀️..اونم حقوق اداری۲ بلافاصله بعدشم با همون استاد نچسب آیین دادرسی مدنی۳ داریم😭..خدا به دادمون برسه رسما [ دوشنبه پانزدهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 19:3 ] [ Moon ]
خب اولین روز از ترم چهار هم تموم شد و باورم نمیشه نصف راه از دوره کارشناسی رو تموم کردم..فردا خداروشکر چون این هفته، هفته فرد هستش و کلاسای یک واحدی ما شروع از هفته زوج هستن، کلاس ساعت ۸ صبحمون این هفته نیستش و میتونم تا ۹ بخوابمممم🥳🥳..از ده تا ۱۱ونیم حقوق بین الملل خصوصی داریم و بعدش قراره برم باشگاه ثبت نام کنم امیدوارم که ثبت نامش شروع شده باشه..یدونه کلاس دیگه هم ساعت دو تا چهار داریم..قصد دارم باشگاه رو روزای زوج ساعت ۴تا۶ عصر ثبت نام کنم چون تایم های دیگه با کلاسام تداخل داره...و اینکهههه میخوام یکم خرج و مخارجم رو کنترل کنم و خریدای بیجا و لباس خریدن هامو کمتر کنم و کراتین بخرم..چون که خیلیییی تاثیر گذاره و واقعا توی عضله سازی به شدت کمک کننده هستش البته من تاحالا استفاده نکردم و دخترعموم که استفاده میکنه به شدت راضی هستش..اگه کسی تجربه استفاده از مکمل ها رو داره ممنون میشم تجربه استفادش رو بگه [ دوشنبه پانزدهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 0:31 ] [ Moon ]
امروز ساعت ۸ جزا اختصاصی داشتیم و رسما سر کلاسش خواب بودم و هیچی گوش ندادم🤦🏼♀️😂...الانم اومدم سلف غذا خوردم ساعت دو کلاس تجارت داریم...جالبه که تازه شروع ترم جدید هست ولی من خستم دلم میخواد عید بشه سریع برم خونمون😂..امیدوارم این ترم واقعا مث ترم قبل نباشه🤦🏼♀️ [ یکشنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 13:24 ] [ Moon ]
خب این ده روز هم مث برق و باد گذشت و من دوباره خوابگاهم🥲..فردا ساعت ۸ صبح جزای اختصاصی داریم و از فک کردن به اینکه قراره صب زود بیدار بشم خستم الان😂..امیدوارم ترم چهار،مث ترم سه اینقد اعصاب خورد کن نباشه..البته اساتید این ترم اکثرشون آدمای درست و خوبی هستن برعکس اساتید ترم سه🤦🏼♀️😑..امیدوارم که این ترم جدید هم به خوبی و خوشی بگذره🤍 [ یکشنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 0:5 ] [ Moon ]
امروز اخرین روز خونه هستش باورم نمیشه این ده روز مث برق و باد رد شد..دیروز تولد ریحانه بود همه رفتیم سر مزارش🥲..اون فامیلمون که باهاش حرف میزدم دیشب دوباره پیام داد گفتش که میخوام ببینمت و... منم گفتم شنبه میخوام برم دانشگاه نیستم دیگه بعد گفتش باشه میخواستم حضوری بهت میگم ولی حالا همینجا میگم ازت خوشم میادحتی اگه ازم متنفر باشی منم بهش گفتم خودت میدونی که همیشه برام مث داداش بودی و هیچوقت همچین فکرایی نداشتم درموردت گفتش اره میدونم کاملا درکت میکنم میدونم رابطه ناموفقی که داشتی آسیب زده بهت منم مث تو بودم دیگه شروع کردم به صحبت از آسیب های بدی که اون رابطه لعنتی بهم وارد کرد و کلی صحبت کردم و اشک ریختم😅..دیگه بعدش بهش گفتم اعتماد کردم بهت این حرفارو زدم از اعتمادم پشیمونم نکن اونم گفتش حرفای ما بین خودمون میمونه و همینجا تموم میشه چت رو هم پاک کن دیگه هم به اون فکر نکن برو بخواب..بعدشم خدافظی کردیم..دمش گرم که به حرفام گوش داد بدون اینکه بخواد قضاوتم کنه یا ... [ جمعه دوازدهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 13:38 ] [ Moon ]
امروز کلا خونه بودم و هیچ جا نرفتم و هیچ کاری هم نکردم...تا حالا شده کسی ازت تعریف کنه و به جای اینکه خوشحال بشی عصبی بشی؟؟؟...دیشب با یکی از پسرای اقوام صحبت میکردم که کاملا برام مثل یه داداش بزرگتره و هزار بار اینو به خودشم گفتم که مث داداشمه ولی نمیدونم چرا جدیدا حس میکنم لحن صحبتش عوض شده و حالت صحبتش مث قبل نیست چون مدام داره ازم تعریف میکنه همش یا میگه خوشگلی،هیکلت خوب شده،خنده هات باحاله،چرا استوری نمیزاری از خودت؟ و... واقعا حس بدی میده بهم دلم نمیخواد اینجوری حرف بزنه چون لحنش منو یاد اون نامردی میندازه که هنوز هر روز و هر شب از فکرش داغونم...دیشب بهش گفتم انقد بهم نگو خوشگلی چون کلی خاطره و مزخرفات یاداوری میشه برام...از دیشب دوباره اورثینک دوباره فکر گذشته و حالم نابوده رسما..امیدوارم واقعا این یکی حسی بهم نداشته باشه چون وااااقعا برام حکم داداش داره [ چهارشنبه دهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 19:4 ] [ Moon ]
برگشتیم خونه و شام خوردیم...عمه اومدن خونه...با داداشن قرار بود لاته بزنیم که این حاج اقا خودش زد و خراب کرد نزاشت من امتحان کنم😂..فردا قراره خودم امتحان کنم ببینم میتونم آرت بزنم روی لاته...راستی یه قسمت دیگه هم جفری دامر دیدم و تو قسمت دوم داشت نحوه بزرگ شدنش و دوره کودکی اون رو نشون میداد که چقدر این کودکی روی قاتل شدنش تاثیر داشت...این بچه پدر و مادرش با هم مشکل داشتن و همیشه دعوا میکردن و جدا شدن بودن و تمام این تنش هارو به چشم میدید...باباش مدام حیوونای مرده رو میاورد و با همین بچه تشریح میکرد اعضاشونو و از همون کودکی این بچه رو با خون و مثله کردن و ... آشنا کرد...تو مدرسه مدام تنها بود و هیچکس باهاش دوست نمیشد..اینا همه باهم یه شخصیت منزوی و عجیب ساخت از این بچه که وقتی بزرگ شد تبدیل به هیوولا شد...خداروشکر میکنم که خانواده خوبی دارم و امن ترین آدمای زندگیم هستن ولی کاش یه سری از پدر مادر ها رفتار درست رو با بچه هاشون یاد بگیرن و اگر باهم سازگاری ندارن بچه نیارن اون طفل معصوم که گناهی نکرده،،نتیجه بی مسئولیتی والدین میشه همچین هیوولاهایی [ سه شنبه نهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 21:22 ] [ Moon ]
امشب اومدیم خونه مادرجونم...کلی فیلم دیدیم و خندیدیم...خودمم یه سریال نسبتا کوتاه شروع کردم و قسمت اولشو دیدم باحال بود و هیجان خیلی زیادی داره..اسم سریال هیوولا_جفری دامر هستش که روند قتل های یک قاتل سریالی و روند دادرسی پروندش در دادگاه رو نشون میده..یه آدم نژاد پرست و همجنسگرا که روشن پوست بود و تقریبا تمام قربانی های اون سیاه پوست بودن اکثرشون هم مرد بودن و فریب داده میشدند و به خانه جفری دامر میرفتند و دراونجا به بدترین روش ها به قتل میرسیدند...یکم پروندش رو مخ هستش بنظرم تا حدودی شبیه به پرونده محمد بیجه در پاکدشت ایران هستش چون تو هردوتا پرونده پلیس با بی اهمیتی نسبت به گزارشات درحالی که میتونست خیلی زودتر مجرم رو دستگیر کنه و مرگ خیلی افراد جلوگیری کنه این کار رو نکرد و به در بیخیالی زد که نتیجش کشته شدن کلی آدم بی گناه بود..در آمریکا به خاطر نژاد پرستی و رنگ پوست اهمیت داده نشد در ایران به خاطر کوچک بودن منطقه و ابنکه اکثر قربانی های بیجه فرزندان افغانی بودند..واقعا بعد از دیدن زندگینامه قاتل های سریالی به این نتیجه رسیدم که به اندازه ای که انسان میتونه پست و خطرناک و عوضی بشه هییییچ موجود دیگه ای نمیتونه و واقعا ترسناکه این مسئله [ سه شنبه نهم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 1:15 ] [ Moon ]
امروز مامان بابا باز من بدبختو ساعت ۸ صبح بیدار کردن گفتم هوا خوبه پاشو بریم بیرون😂...البته بابا رفت سرکار منو مامان رفتیم خیابون یکم قدم زدیم چن تا مغازه رفتیم مانتو و کفش ببینم خیلی مدلاشون زشت بود پشیمون شدم🤦🏼♀️...یدونه پیچر واسه داداشم گرفتم چون چن وقته هی میگه برام پیچر بخرین میخوام لاته و کاپوچینو درست کنم برا خودم دیگه خیابون که بودیم تو یه مغازه دیدم و براش گرفتم منتظرم از مدرسه بیاد نشونش بدم مطمئنم خیلی خوش حال میشه🥹...الانم بیکار رو مبل دراز کشیدم تو اکسپلور علاف میگردم😂🤦🏼♀️...خوابم میاد واقعا بعد ناهار باید یکم بخوابم [ دوشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 12:20 ] [ Moon ]
امروز بالاخره تا ساعت ۱۰ گرفتم خوابیدم و خیلی حال داد😂...بعدشم عمه هام اومدن خونمون و باز با این واکنش که چرا انقد لاغر شدیییی مواجه شدم🤦🏼♀️😂میگن باز رژیم؟؟میگم نه بخدا اینبار استرس درس داشتم وگرنه نه رژیم بوده و نه ورزش...امروز میخوام برم باشگاه🥳..بعدشم باید یکم اتاقمو مرتب کنم..سمانه دیروز نتونست بیاد و احتمال زیاد امروز قراره بیاد خونمون...برای وعده بعد تمرینم میخوام برم ماهی درست کنم 😋...و انیمیشن دانلود کردم داداشیم الان از مدرسه میاد با هم ببینیم😍🥹...خیلی جالبه که داداشم کلاس پنجم هس و من ده سال ازش بزرگترم ولی به شدت وابسته هستیم و برخلاف بقیه خواهر برادرا خیلی باهم دوستیم البته که دعواهم زیاد داریم ولی دوستیمون بیشتره😂..امشبم قراره خانوادگی بریم کافه❤️ [ یکشنبه هفتم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 12:52 ] [ Moon ]
به لحظات حساس انتخاب واحد یا همون دو ماراتن نزدیک میشویم😂...پیشاپیش اعصابم خورده انقد که سامانه قراره پرتم کنه بیرون🤦🏼♀️...امشب رول دارچینی درست کردم خیلیییی پنبه ای و خوشمزه شد😋..ولی عذاب وجدان دارم بددددد انقد که این چند روز شیرینی خوردم میترسم وزنم بره بالا😶🌫️..البته میل به غذا اصلا ندارم و غذا خیلی کم میخورم مثلا امشب اصن شام نخوردم گشنم نبود..انشالا از فردا دوباره سالم خوری رو شروع میکنم و با قند خدافظی میکنم چون قند مانع کات شدن عضلات میشه و واقعا دلم نمیخواد زحماتم تو باشگاه به هدر بره بنابراین باید به نفس خودم مسلط بشم دوباره😂...فردا هم که سمانه میاد پیشم بعد از دومااااه..کادو تولدشو فردا با تاخیر قراره بهش بدم چون روز تولدش من دانشگاه بودم و پیشش نبودم...براش یه ست ورزشی و جوراب و لاک خریدم چون ست ورزشی خودمو که دید خیلی خوشش اومد براش مث همون گرفتم امیدوارم دوس داشته باشه🥹❤️🔥 [ شنبه ششم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 21:48 ] [ Moon ]
امروز ساعت ۸ بیدار شدم😐...اصن تو خونه ما بیشتر از ساعت ۸ خوابیدن انگار جرم محسوب میشه من نمیدونم واقعا خب چرا باید اصن صبح زود بیدار بشم؟؟؟نه قراره درس بخونم نه قراره برم جایی پس چرا نباید بخوابم؟؟..بیدار شدم با مامان خونه رو مرتب کردیم و قهوه خوردیم...یک ساعت دیگه هم داداشیم از مدرسه میاد🥲🥹...ارامش برگشته به زندگیم تو همین چند روزی که اومدم خونه...البته امشب انتخاب واحد دارم😵..ینی این سامانه دانشگاه ما روانیت میکنه تا وقتی انتخاب واحد کنی...هزار بار از سامانه پرتت میکنه بیرون..امیدوارم که این ترم کمتر باگ داشته باشه [ شنبه ششم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 11:38 ] [ Moon ]
امروز رفتیم شهرستان پیش مامان بزرگا و بابابزرگ..سر مزار ریحانه هم رفتیم دلم براش تنگ شده بود🥲..ولی دنیا واقعا ناعادلانس خدا هم حتی بی عدالتی کرده تو سیستمش...چرا یه فرد معتاد دزد داغون که هیچی به جز ضرر برای بقیه نداره ۸۰ سال سن میکنه اونوقت ریحانه که انقد باهوش بود انقد خوشگل بود مهربون بود فقط ۱۳ سال؟؟خدایا این اسمش عدالته؟؟هنوز برام مرگش عادی نشده هنوز کنار نیومدم با مرگش چون خیلی ناگهانی بود با اینکه دختر عمم بوده ولی مث خواهر کوچیکم دوسش داشتم و عزیز بود برام...هربار که یادش میوفتم دوباره اتیش میگیرم هعی... خوش گذشت اونجا بهم و از همه بهتر این بود که هرکسی منو دید گفتش چرا انقد لاغر شدییییی؟؟؟زشت شدی دیگه بسه لاغر تر نشیا😂...داییم که گفت بیا بریم یکم غذا بخور چرا فقط استخونات مونده تو؟؟😂😐..میگم لعنتیا منکه لاغر نیستم هنوز که اینجوری میگین من الان نرمال محسوب میشم نه لاغر [ شنبه ششم بهمن ۱۴۰۳ ] [ 1:35 ] [ Moon ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |