روزمرگی های یه دانشجو حقوق:)
| ||
واقعا نمیفهمم چرااااا این موقع باید رو مود چسناله باشم و چرا دارم عر میزنم احساس میکنم یه انبار باروت بودم که یه شعله کوچیک از کنار رد شد و منفجر شدم...فکر و خیال و اورثینک های فراوان رو هم تلنبار شده بود و با نمره جزا که امشب اومد مث بمب ترکید...دارم عرررر میزنم و در عین حال به خودم میگم خو چه مرگته؟؟اینکارا چیه؟؟و تنها جوابم به این سوالای ذهنیم اینه که خودمم نمیدونم فقط یه خستگی شدید دارم و به طور عمیقی احساس تنهایی دارم برای همین دلم میخواد عر بزنم حداقل یکم سبک بشم و خب یه خورده سخته تو اتاق خوابگاه گریه کردن بدون صدا ولی من انجامش میدم😅 [ شنبه بیست و دوم دی ۱۴۰۳ ] [ 3:53 ] [ Moon ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |