روزمرگی های یه دانشجو حقوق:)
| ||
بالاخرههههههه درس لعنتی تموم شد...رفتم یکم تو حیاط خوابگاه قدم زدم انقد سرد بود که دورس پوشیده بودم ولی بازم یخ زدم اومدم اتاق...خیلی شدید خستم...فردا کلاس سر صبح رو به استاد پیام دادم گفتم نمیام چون خودش گفته اگر قراره کلاس رو نیاین یه پیام بدین که غیبت موجه بزنم این استاد خیلی مهربونه برخلاف سایر اساتیدمون...فردا صبح باید بیدار بشم که مرور کنم و بعدشم برم دوش بگیرم...بعد از امتحان هم بلافاصله باید برم باشگاه و تمرین پا دارم خوشبختانه..بعد از باشگاه احتمالا با هم اتاقیم بریم خیابون اگه فرصت بشه که یه یادگاری برای سمانه بخرم یکم خوراکی یا یه اسباب باحال هم برای داداشیم..خیلیییییی دلم تنگ شده هم برای خانوادم هم برای سمانه و حتیییی دلم برای توتو(عروس هلندیمون) هم شدیدا تنگ شده🥹...کاش این کلاسای لعنتی سریع تموم بشه برم خونه [ یکشنبه سی و یکم فروردین ۱۴۰۴ ] [ 22:20 ] [ Moon ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |