روزمرگی های یه دانشجو حقوق:)
 
قالب وبلاگ
لینک های مفید



امروز صبح با مامان رفتیم خیابون که من پارچه نگاه کنم چونکه میخواستم یه لباس بدوزم برای خودم خیاطی بلدم اخه ولی اون رنگی که میخواستم پیدا نشد🥲..دیگه اومدم خونه و مشغول اماده سازی زولبیا بامیه شدم...بعد افطار یه عااااالمه زولبیا خوردم فک کنم ۵ یا ۶تا🤦🏼‍♀️😭...الان به شدت عذاب وجدان دارم که چرااااا اخه خوردم..امشب عمه و دخترش و شوهر عمه اومدن خونمون یه پارچه اورده بود که براش مانتو برش بزنم که خودش بره بدوزه انقد که بعد از فوت ریحانه حال روحیش داغونه سعی داره با خیاطی و... سرگرم بشه که وقت خالی برای فکر کردن به غصه ها نداشته باشه...دیگه بعد از قرن ها با دخترعمم یکم صحبت کردیم و غیبت کردیم از بقیه..درکل روز خوبی رو داشتم..فردا نمیخوام روزه بگیرم چون که شب میخوام برم باشگاه بعد افطار معده درد میگیرم وقتی ورزش میکنم و حقیقتا دلم نمیاد زحماتم رو فدا کنم چون که روزه گرفتن من صرفا از روی علاقه هستش و هیچ گونه دلیل دینی و اعتقادی پشتش نیست..فردا باید یه جزوه بنویسم و انشالااااا بعدش قراره کتاب« کتابخانه نیمه شب »رو که قبلا نصفش رو خوندم تمومش کنم چون که با یکی از دوستان مجازی یه قراری گذاشتیم که من کتابخوان بشم و اون ورزشکار بنابراین باید به قولم عمل کنم😁

[ سه شنبه بیست و یکم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 0:46 ] [ Moon ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

لینک های مفید
امکانات وب