|
روزمرگی های یه دانشجو حقوق:)
| ||
|
امروز با دخترعمو ها رفتیم باشگاه و بیشتر به جای ورزش مسخره بازی دراوردیم😂..بعدشم رفتیم سر مزار ریحانه..بعد رفتیم خونه مادربزرگم و دوباره جمع شدیم و دوباره مسخره بازی😂😂😂..بیشتر درمورد این صحبت میکردیم که هرکی منو دخترعموم رو میبینه میگه چقد لاغر کردییییین دیگه لاغر تر نشین خیلی زشت شدین و معتقدیم که دروغ میگن😁..ناموسا با ۵۳ کیلو وزن چرا فکر میکنن لاغرم من؟؟؟؟...بعدشم باز با داداشم و دختر خاله هام اومدیم خونه مادربزرگ دیگه...کلی منچ بازی کردیم و خندیدیم کلی هم مادربزرگم خوراکی اورد و من دیوونه هم رژیم شکنی کردم😭😭...ولییییی از لحظه سال تحویل هییییچ گونه شیرینی نخوردم و تا پنجشنبه هم قرار نیس بخورم فقط پنجشنبه چون روز ازاد هستش یه شیرینی میخورم...امشبم که خونه مادربزرگم موندیم و همینجا میخوابیم البته همه خوابیدن دیگه فقط من طبق معمول بیدارم😂😂..فردا هم احتمال زیاد بریم باشگاه چون دوشنبه نمیتونیم بریم..با وجود رژیم شکنی ها و ورزش کم خداروشکر امروز که وزن کردم هیچی اضاف نشده بودم و خوشحالم ولی دلم میخواد دوباره مث ادم رژیم دقیق بگیرم و ورزش کنم تا وزنم ۵۰ کیلو بشه دیگه این وسواس فکری لعنتی هم از بین میره [ یکشنبه سوم فروردین ۱۴۰۴ ] [ 1:38 ] [ Moon ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||